به گزارش پایگاه مداحی ،عمرو بن جنادة به هماره پدرش «جُنادة بن کعب» از مکه به خدمت امام شرفیاب شد.
وى در حالى که یازده سال بیشتر نداشت از امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست. ایشان فرمودند: «پدر این جوان در جنگ به شهادت رسیده، شاید مادرش راضى نباشد». او عرض کرد: «إنَّ أُمِّی هِیَ الَّتِی أَمَرَتْنِی»؛ (مادرم به من فرمان داده است گام در این میدان بگذارم.)
به دنبال این سخن امام حسین علیه السلام اجازه دادند، وى به میدان رفت و این رجزِ به یادماندنى را خواند:
طلعتش مانند خورشید نیم روز است و چهره اش چون ماه شب چهارده درخشان است.
این نوجوان چون به شهادت رسید دشمن سرش را جدا کرده و آن را به سوى امام حسین علیه السلام پرتاب کرد. مادر شجاعش «بحریّه» دختر «مسعود خزرجىّ» سر فرزندش را برداشت و بوسید و با همان سر به طرف دشمن حمله کرد و آن را بر سر مردى از سپاه ابن سعد کوبید. آنگاه برگشت و ستون خیمه را گرفت و در حالى که این رجز را مى خواند بر دشمن حمله کرد: